اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه

۱۳۸۷ آبان ۱۸, شنبه

مدیریت دولتی و علوم سیاسی

مدیریت دولتی و علوم سیاسی

از مشغولیت های سهل و ممتنع در رشته شناسی های دانشگاهی، شناخت و تعیین مرزهای رشته های مدیریت دولتی و علوم سیاسی است. یا بعبارت دیگر تعیین تفاوتها و تشابهات << رشته علوم سیاسی >> یا << فرا رشته مدیریت دولتی >> فضای علمی این نگاشته را اشغال خواهد کرد.سهل و ممتنع بدین جهت که تفاوت و تشابه جایگاه و کارکرد مدیریت دولتی و علوم سیاسی، با تدقیق در نام و نشانشان قابل ادراک است، ولی در فضای غیر آکادمیک و نیز فضای عمومی و یا کاربردی این دو آنچنان سر به سر هم می سایند که تنها با اشاره آشکارا و مستقیم می توان به تفکیک این دو پرداخت تا جایی که در برخی موراد برای تفکیک جایگاه این دو از هم از علم حقوق استمداد می شود. اما مدیریت دولتی را بصورت فرا رشته ای و علوم سیاسی را همانند سایر علوم دانشگاهی درقالب رشته ریختیم، که دلیل آن چنین است که علوم سیاسی همانند سایر رشته های دانشگاهی تنها به برشی ازعلوم انسانی پرداخته، و از مدار سیاست خارج نمی شود و در کنار سایر علوم، و بدون سایر علوم نیز همان علوم سیاسی است، اما در آن سو مدیریت دولتی نه تنها برش ویژه ای از دایره علوم را به نام خود ثبت کرده، بلکه حتی در ارتباط وسیع و گسترده ای با سایر علوم عمل نموده و و تاثیر و تاثر رادیکالی را در کنار سایر علوم از خود به جای می گذارد، آن چنان که با غیبت سایر علوم حوزه و کیفیت عملکرد مدیریت دولتی بشدت تغییر فاز خواهد داشت. رشته های علمی مانند علوم سیاسی، حقوق، اقتصاد، فلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی، حسابداری، ریاضی و آمار، علوم دینی، علوم نظامی و حتی علوم مهندسی چون مهندسی صنایع، مهندسی رایانه، و ....نه تنها تاثیر زیادی بر مدیریت دولتی دارند و حتی در حکم پشتیبان آن عمل می کنند، حتی گاه خود نیز تحت تاثیر مدیریت دولتی قرار گرفته و متاثر می گردند.
اما شاه بیت شناخت تشابهات و تفاوتهای رشته علوم سیاسی و فرا رشته مدیریت دولتی در شناخت حوزه بحث و مانور آنهاست.جوهر کلام اینکه علوم سیاسی به مبحث سیاست و سیاست گذاری پرداخته، و مدیریت دولتی در حوزه اجرا و تدبیر، آن هم از نوع دولتی و عمومی مشغول است. پس به این ترتیب سایر تشابهات و تفاوتها را می توان به سادگی دریافت:
1 – حوزه بحث و تحلیل علوم سیاسی قدرت است وجایگاه قدرت را در اندامواره جامعه به تحلیل می نشیند، یعنی همان مطابق همان تعریف مشهور ؛ سیاست، علم استفاده از قدرت است. پس علوم سیاسی روابط قدرت در جامعه را بررسی می کند. ولی مدیریت دولتی حول محور دولت و با ابزارآلات اداری و اجرایی حرکت می کند و رابطه دولت با جامعه را مرقوم می دارد، یعنی با استفاده از وسیله ای به نام دولت به اداره جامعه می پردازد.
2 – با توضیح بالا مشخص می شود که حیاط خلوت رسمی و تخصصی و اجتماعی مدیریت دولتی قوه مجریه و دستگاههای ذیل آن می باشد ولی علوم سیاسی ساکن همیشگی خانه ملت یعنی مجلس و یا پارلمان است. چرا که سیاست گذاری و توزیع قدرت و ارزشها در جوامع، غالباً از مصدر مجالس محقق می شوند و تدبیر و اجرای سیاست ها بر عهده مدیران دولتی خواهد بود.
3 – عناصر اصلی علم مدیریت دولتی در نهایت دارای هدف هایی در رابطه با مفاهیمی چون عدالت، سیستم، رضایت، کیفیت، نظم، تعهد، سرعت و... می باشند اما هدف علوم سیاسی همواره در جهت تبیین قصه کسب یا توزیع قدرت چرخیده است.
4 – سیاست نسبت به مدیریت بشدت ذهنی، انتزاعی، و نرم افزاری است، در حالیکه مدیریت در کنار بحث های تئوریک ابزار عملیاتی و فنون تکنیکی را نیز ضمیمه خود ساخته است. همچنان که قاطبه دانشمندان با وجود علم خواندن سیاست، مدیریت را نه تنها علم بلکه سرجمعی از علم و عمل و هنر و ... قلمداد می کنند.
5 – علوم سیاسی تقریباً در تمامی دوران، حرکت بطئی و بسیار کند داشته و کمترین تاثیرات را از تحولات بر خود دیده است و به مرور زمان داده های تاریخی علم سیاست را تولید کرده است، در مقابل مدیریت دولتی لحظه به لحظه، و آن به آن با تحولات و تغییرات شدید مواجه بوده، و از تحولات محیطی بشدت تاثیر پذیرفته است، و گاه حتی در خلاف جهت قبلی خود قدم برداشته، و نیز، به انباشت تاریخی داده ها بسنده نکرده است.
6 – و اینکه در مدیریت دولتی غالباً توجه و میل نظریه ها و مدلها بر مدار مردم و جامعه حرکت کرده و خود را ملزم به همراهی با مردم یا اکثریت می بیند، تا از مشروعیت و مقبولیت اجتماعی برخوردار گردد. ولی در علوم سیاسی به دلیل توجه صرف به قدرت، تمایل اغلب نظریه ها و مدل ها روی ابزاری مانند رسانه ها، منابع اقتصادی، نیرو های نظامی و انتظامی، ... چرخ می خورد، چون هدف کسب و حفظ و... قدرت است.
7 – در مدیریت دولتی بیشتر سعی در تکیه بر عقل و علوم تجربی و نوین است، ولی در علوم سیاسی تمایل خاصی روی علوم فلسفی و کلامی می باشد.


نکته مهمتر اینکه، سیر تفکر در علوم سیاسی عمودی، در علم حقوق افقی، و درمدیریت دولتی فضایی و چند بعدی است.



اما از منظری کلان تر و زاویه دیدی وسیعتر می توان این انفکاک و انسجام را بهترو و جامع تر درک کرد. و آن همانا تعیین نقش این علوم در رابطه با قانون اساسی است. همانگونه که در شکل نیز دیده می شود، نقش علوم سیاسی در رابطه با قانون اساسی، "ابنا" و پی ریزی این قانون فراگیر و همگانی است. یعنی چون سیاست ناظر به توزیع قدرت و ارزشهاست بایستی نقشی بسیار عمده و یا اصلی را در افکندن بنا و اساس این محور وحدت جامعه ایفا نماید. نقش علم حقوق در رابطه با قانون اساسی" انشا" و نگارش دقیق و منطبق بر علم این سند ملی و همگانی است. و در نهایت "اجرا" نقشی است که علم مدیریت دولتی مکلف به انجام آن در فبال قانون اساسی است. همانگونه که در قانون اساسی نیزاشاره شده، قوه مجریه، رییس جمهور و مدیران دولتی، مسئول اجرایی و عملیاتی نمودن این میثاق اجتماعی در رابطه با تک تک آحاد جامعه و گوشه گوشه یک کشور هستند.
1-Politic؛/ 2-Administration:Public managment؛/ 3-Law؛/ 4:Building؛/ 5:Wording؛/ 6-Implementation
7-اصل 113قانون اساسی بیان می دارد: پس از مقام رهبري رييس جمهور عاليترين مقام رسمي كشور است و مسئوليت اجراي قانون اساسي و رياست قوه مجريه را جز در اموري كه مستقيما به رهبري مربوط ميشود، بر عهده دارد.