اللهم انا نرغب الیک فی دوله کریمه

۱۳۸۷ بهمن ۱۲, شنبه

تحول مدیریت در افق ‌١٤٠٤

تحول مدیریت در افق ‌١٤٠٤


ایران 1404 / پنجشنبه 3 بهمن 1387
معاون امور مجلس وزارت رفاه و تامين اجتماعي با اشاره به ضرورت تحول در بحث مديريتي نقش يك مدير در موفقيت يك سازمان را مؤثر اعلام كرد و گفت: متاسفانه مي‌شنويم و مي‌بينيم كه بحث مديريت تنها در كلاسها و مراكز آموزشي مورد توجه است اين موضوع با آنچه كه در عمل و واقعيت وجود دارد داراي فاصله است.

علي كاميار در نخستين همايش تحول مديريت كشور در افق چشم‌انداز 1404 كه صبح امروز در مجموعه فرهنگي، ورزشي تلاش برگزار شد، با اشاره به آسيب‌هاي پيش روي مديريت در جامعه، گفت: يكي از آسيب‌هاي پيش رو تغييرات مكرر بدون حساب كتاب در مديريتهاست كه اين موضوع علاوه بر تزلزل جايگاه مديران يك آسيب جدي به شمار مي‌رود.
انتخابهاي سليقه‌اي و بي‌ضابطه كه در انتخاب‌هاي مديران حاكم است از ديگر مواردي بود كه وي ضمن اذعان بر آن تصريح كرد: ملاكهاي يك مدير موفق هنوز در كشور ما تعريف نشده است، اين در حاليست كه براي الگوسازي اين امر تعريف اين ملاكها ضروري به نظر مي‌رسد.
موضوع بعدي كه توسط معاون امور مجلس وزارت رفاه و تامين اجتماعي عنوان شد، ارج ننهادن به خدمات مديران بود كه در اين باره نيز، بيان كرد: مديران در برابر كارهاي بزرگي كه انجام مي‌دهند با كوچكترين خطايي مجازات مي‌شوند، همچنين گاهي اوقات ديده مي‌شود ، مديري كه فرد موفقي نبوده به جايگاههاي بالاتري مي‌رسد.

وي ادامه داد: همچنين عدم اطلاع‌رساني صحيح به مردم جهت آشنايي با عملكرد مديران از ديگر آسيب‌هاي پيش رو به شمار مي‌رود ، چرا كه به عنوان مثال در حال حاضر بيش از 80 ــ 90 درصد مردم معتقدند مديران در انتخاب نيروهايشان پارتي بازي مي‌كنند، در حالي كه برخي مديران اين گونه عمل نمي‌كنند.

همچنين فاصله مديران از مراجع تصميم‌گيري از ديگر مواردي بود كه كاميار ضمن بيان آن، تاكيد كرد: فرار مغزها از كشور نيز از ديگر آسيبهاي پيش رو به شمار مي‌رود، به طوري كه با نگاهي به آمارهاي جهاني عنوان مي‌شود بيش از 59 درصد مهاجران ايراني را تحصيلكردگان تشكيل مي‌دهند كه درصد قابل توجهي از اين افراد مديران هستند كه اميدواريم هدف مديران از خروج از ايران صدور تواناييهاي ايراني به ساير كشورها باشد، نه فرار مغزها.
وي در پايان خاطر نشان كرد: همچنين در برنامه سوم توسعه در بحث مديريت در پيش‌نويسي ماده‌اي درباره اصلاح مديريت آماده شده بود كه در روند بررسي آن اين ماده لاغرتر شد، به طوري كه وقتي به مجلس رسيد ديگر از اين ماده خبري نبود كه متاسفانه كسي هم دفاعي از آن نكرد.

منبع: ایران 1404؛ http://irane1404.com/NDetail.aspx?NewsID=1523

۱۳۸۷ بهمن ۳, پنجشنبه

لغو اختيارات ويژه رئيس جمهور در شوراي‌عالي تامين اجتماعي


اعتماد ملی: از سوي ديوان عدالت اداري صورت گرفت؛
لغو اختيارات ويژه رئيس جمهور در شوراي‌عالي تامين اجتماعي

هنگامي كه هيات‌وزيران دولت نهم براي دولتي كردن سازمان تامين اجتماعي دورخيز كرد اعتراض‌هاي مجامع كارگري آغاز شد. شوراي‌عالي تامين اجتماعي كه با نظر دولت با 8 نماينده از دولت و تنها 7 نماينده از كارگران و كافرمايان تشكيل مي‌شد و رياست آن را رئيس‌جمهور برعهده داشت، نگراني كارگران را افزايش داد. اين اعتراض‌ها به ديوان عدالت اداري رسيد كه سرانجام مرجع قضايي تغييراتي را كه دولت در اساسنامه سازمان تامين اجتماعي ايجاد كرده بود، ابطال كرد. به دنبال اين راي ديوان عدالت اداري، دبيركل خانه كارگر اعلام كرد دولت به جاي اينكه به چنين صندوق‌هايي كمك كند سعي دارد از تامين اجتماعي كمك بگيرد. تغيير اساسنامه سازمان تامين اجتماعي كه توسط هيات وزيران صورت گرفت نگراني‌هاي گسترده‌اي را در مجامع كارگري رقم زد. اين نگراني از دو سو شكل گرفت.
از طرفي شوراي‌عالي تامين اجتماعي با اين اقدام 15 نفره مي‌شود كه هشت نفر از آنها دولتي هستند، يعني رئيس‌جمهور، چهار وزير و سه معاون او و از سوي ديگر با حضور 10 نفر، جلسات رسميت پيدا مي‌كرد و با هشت نفر هم نظرات قطعي مي‌شد كه اين اتفاق با تغيير اساسنامه صورت مي‌گيرد. اين موضوع سبب شد نمايندگان كارگران و كارفرمايان احساس كنند در اين شورا حالت نمايشي و فرمايشي دارند. به همين دليل، اوليا علي‌بيگي نماينده كارگران در هيات نظارت سازمان تامين اجتماعي گفت: <جامعه كارگري اعتقاد دارد ساختار سازمان تامين اجتماعي كه منابع مالي‌اش از حق بيمه كارگران و سهم كارفرمايان (كه آن هم متعلق به كارگر است) تامين مي‌شود، بايد غيردولتي باشد.> او توضيح داد: <مجلس ششم تغيير ساختار تامين اجتماعي را وضع كرد كه اين تغيير توهين به كارگران است و با اصل 44 قانون اساسي هم مغايرت دارد.>سازمان تامين اجتماعي كه يك بنگاه قدرتمند اقتصادي به حساب مي‌آيد تاكنون از بابت سرمايه و خدمات‌دهي مشكلي نداشته است و توانسته به سمت رضايتمندي كارگران حركت كند. به همين دليل كارگران هنگامي كه با تغيير اساسنامه اين سازمان روبه‌رو شدند با مسوولان دولتي مذاكرات زيادي انجام دادند كه هيچ‌كدام آنها به سرانجام نرسيد و به لغو اين لايحه نينجاميد. به عقيده كارگران و كارشناسان، اصل سه‌جانبه‌گرايي يعني نقش كارگر، كارفرما و دولت در اين اساسنامه رعايت نشده و در عمل، نظر كارگر ناديده گرفته شده بود. تغيير اساسنامه سازمان تامين اجتماعي نگراني ديگري را هم مطرح كرده بود كه علي‌اكبر عيوضي، عضو هيات‌مديره كانون هماهنگي شوراهاي اسلامي كار، آن را مطرح كرد: <دولت بدهي هنگفتي به سازمان تامين اجتماعي دارد و با تغييرات جديد و با بودن رئيس دولت در سازمان تامين اجتماعي، بدهي‌هاي دولت به اين سازمان چه مي‌شود؟> سرانجام پس از كش و قوس‌هاي فراوان شكايت كارگران از دولت به نتيجه رسيد و ديوان عدالت اداري راي به ابطال تغييرات اساسنامه سازمان تامين اجتماعي داد و آن را مغاير قانون دانست. در بخشي از اين راي آمده است: <تبصره يك ماده 9 اساسنامه تامين اجتماعي موضوع انتخاب رئيس هيات‌مديره توسط رئيس شورا (رئيس‌جمهور) برخلاف قسمت (ب) ماده 17 قانون نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي است كه مقرر داشته، رئيس هيات‌مديره توسط اعضاي هيات‌مديره انتخاب مي‌شود.> همچنين ديوان عدالت اداري در اين راي اعلام كرد: <ماده 6 اساسنامه‌هاي جديد سازمان تامين اجتماعي كه تركيب هيات امنا را تعيين كرده است مغاير نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي است... قطعا منظور از اين اصلاح، سازمان تامين اجتماعي نيست زيرا غيرمنطقي است قانونگذار حكم به تجميع سازمان تامين اجتماعي در خود سازمان مذكور كرده باشد. بنابراين بايد مصاديق اين نوع صندوق‌ها روشن شود.> عليرضا محجوب، دبيركل خانه كارگر و نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي به دنبال اين راي ديوان عدالت اداري به اعتماد ملي گفت: <اين راي انتخاب مديرعامل و رئيس هيات‌مديره را توسط رئيس‌جمهور مغاير قانون دانسته و برداشت ما اين است كه حضور مقامات عالي‌رتبه مثل رئيس‌جمهور مي‌تواند به سازمان تامين اجتماعي كمك كند ولي دولت با تغيير اين اساسنامه به جاي كمك كردن به تامين اجتماعي سعي داشت از اين سازمان كمك بگيرد.>محجوب گفت: <افرادي كه ذي‌ربط بودند از زمان و شكل تصويب اساسنامه اظهار بي‌اطلاعي مي‌كردند و مي‌گفتند ما پيش‌نويس ديگري داشتيم كه منتظر تصويب آن بوديم. همچنين از افراد ذي‌نفع براي بررسي و ايجاد تغييرات در اساسنامه دعوت نشده بود و به نظر نمي‌رسيد مسوولان ديگر هم در ريز موضوع بوده باشند.> دبيركل خانه كارگر تاكيد كرد: <تعجب ما از نحوه و شكل تصويب تغييرات در اساسنامه است. وقتي كميسيون اجتماعي اين مورد را با رئيس‌جمهور مطرح كرد، او هيچ دفاعي نكرد. اميدواريم با نظرات قاطع ديوان و نظر قاطع رئيس مجلس، اين اساسنامه حداقل منطبق‌بر قانون و منطبق‌بر اين معنا كه سازمان تامين اجتماعي بتواند به وظايف خودش كه در قبال بيمه‌شدگان است، به بهترين نحو عمل كند.> محجوب گفت: <بايد امكان انتخاب در شوراي‌عالي پيدا شود و اجازه بدهيم اعضاي آن انتخاب شوند، نه انتصاب و دولت به جاي نقشي كه سعي داشت ايفا كند، به اين سازمان كمك كند.> اين تغييرات در حالي ابطال شد كه حسين‌علي ضيايي، مديرعامل سازمان تامين اجتماعي، از ايجاد اين تغييرات خوشحال بود چون عقيده دارد: <سازمان تامين اجتماعي نياز به حمايت دولت دارد. در هيچ جاي دنيا اينگونه نيست كه سازمان تامين اجتماعي از دولت جدا باشد. به خصوص كه روزبه‌روز تعداد بازنشستگان در حال افزايش است و امسال نيز 100 تا 150 هزار بازنشسته به جمع بازنشستگان اين سازمان اضافه شده است.> او دغدغه‌اي از بابت دولتي شدن اين سازمان نداشت. ضيايي چندي پيش كه سامانه پيامك اين سازمان آغاز به كار كرد، در جمع خبرنگاران گفت: <سازمان تامين اجتماعي يك سازمان غيردولتي و عمومي است، هيچ‌وقت دولتي نبوده و پس از تغيير اساسنامه نيز دولتي نمي‌شود و توسط شوراي‌عالي متشكل از نمايندگان كارگران، كارفرمايان و دولت اداره مي‌شود.> ابطال اساسنامه تغييريافته تامين اجتماعي خبر خوشي براي كارگران بود. آنقدر خوش كه محجوب را اميدوار كرد سال آينده سال خوبي براي كارگران باشد اما بدون ترديد حمايت‌هاي ديگري هم از اين قشر لازم است تا دبيركل خانه كارگر به آرزويش برسد
.
منبع: اعتماد ملی، پنجشنبه, بهمن 03, 1387؛

پاسخ ديوان عدالت اداري به اعتماد ملي
اعتماد ملي: سوم بهمن‌‌ماه مطلبي با عنوان <لغو اختيارات ويژه رئيس‌جمهور در شوراي‌عالي تامين اجتماعي> در اين صفحه به چاپ رسيد و به دنبال انعكاس اين مطلب، ديوان عدالت اداري جوابيه‌اي را به دفتر روزنامه ارسال كرد كه متن كامل آن در پي مي‌آيد:تحريف در محتواي راي شماره 689 مورخ 22/10/1387 هيات عمومي ديوان عدالت اداريرسانه‌هاي گروهي ازجمله جرايد در آگاهي جامعه از اخبار صحيح و تنوير افكار عمومي رسالتي سنگين برعهده دارند. كرامت انساني و شرافت حرفه‌اي و مسووليت اجتماعي اشخاصي كه در قلمرو جرايد كشور قلم و قدم مي‌زنند حكم مي‌كند كه منحصرا در تحقق رسالت سنگين خود گام بردارند و از انتقال اخبار نادرست و انتشار مطالب ناصواب جدا بپرهيزند. در مقاله <از سوي ديوان عدالت اداري صورت گرفت...> كه در صفحه 13 شماره 842 مورخ 3/11/1387 آن روزنامه به نكاتي از دادنامه هيات عمومي اشاره شده كه مبتني‌بر تفسير اشتباه يا استنباط غلط نويسنده مقاله و اشتباهات فاحشي به قرار ذيل است:
الف- دادنامه هيات عمومي ديوان به شرح بند (د) منحصرا متضمن ابطال تبصره يك ماده 9 اساسنامه سازمان تامين اجتماعي موضوع انتخاب رئيس هيات‌مديره و مديرعامل سازمان مزبور توسط رئيس شوراي سازمان به لحاظ مغايرت آن با قانون و خارج بودن از حدود صلاحيت قوه مجريه در وضع مقررات دولتي است و ساير مقررات مصوبه مورد اعتراض خلاف قانون شناخته نشده و ابطال نگرديده است. حال آنكه عبارت مندرج در مقاله مزبور مبني‌بر اينكه <ديوان عدالت اداري راي به ابطال تغييرات اساسنامه سازمان تامين اجتماعي داد و آن را مغاير قانون دانست> به معناي ابطال بخش‌هاي ديگر اساسنامه مورد بحث است.ب - در بند (ج) دادنامه ماده 6 اساسنامه سازمان درخصوص تركيب اعضاي شوراي سازمان مغاير قانون شناخته نشده است در حالي كه در مقاله مذكور قيد شده <ماده 6 اساسنامه‌هاي جديد سازمان تامين اجتماعي كه تركيب هيات امنا را تعيين كرده است، مغاير نظام جامع رفاه و تامين اجتماعي است...> كه منطبق با مدلول دادنامه هيات عمومي ديوان نيست. و با توجه به اينكه متن كامل راي هيات عمومي ديوان عدالت اداري در همان صفحه از روزنامه به چاپ رسيده است خوانندگان محترم مي‌توانند خود قضاوت كنند كه استنباط نويسنده هيچ ارتباطي با متن راي صادره ندارد.سيدمجتبي موسوي‌قريشيمسوول روابط عمومي ديوان عدالت اداري
منبع: اعتماد ملی، 9/11/87 صفحه13

اسلا‌م و علوم اجتماعي

اسلا‌م و علوم اجتماعي



پنجشنبه گذشته نشستي با عنوان <اسلا‌م و علوم اجتماعي> در موسسه معرفت و پژوهش با سخنراني دكتر سارا شريعتي برگزار شد. در اين نشست كه با حضور سروش دباغ- مسوول موسسه معرفت و پژوهش- هادي خانيكي و احسان شريعتي برگزار شد، سارا شريعتي به نگاه‌هاي مختلف به علوم مدرن از سوي بزرگان دين اسلا‌م در زمان حال پرداخت و نيز درباره نسبت اسلا‌م با علومي مانند فلسفه و علوم اجتماعي سخن راند. آنچه در پي مي‌آيد، گزارش اين نشست به همراه پرسش و پاسخ پاياني سروش دباغ و هادي خانيكي با سارا شريعتي است. ‌
شريعتي در ابتداي اين نشست با بيان اينكه موضوع رابطه اسلا‌م با علوم اجتماعي امروز به شكل جدي مطرح است اما كمتر به ظرايف آن پرداخته مي‌شود، گفت: <اين موضوع بيشتر جنبه سياسي پيدا كرده است. هر از چند گاهي كه به نشريات و روزنامه‌ها مراجعه مي‌كنيم جملا‌تي را از جانب مسوولا‌ن با اين مضامين مي‌بينيم كه جامعه‌شناسي علمي سكولا‌ر است، علم جوامع غربي است، دردسرساز است و بايد تكليفش را مشخص كرد. از جانب مخالفان هم البته دفاع از جامعه‌شناسي و علوم اجتماعي مطرح مي‌شود.>



وي با اشاره به اينكه سعي دارد در اين باره طرح مساله كند و سوال‌هاي مختلف در اين زمينه را عنوان كند، در تشريح <اسلا‌م> گفت: <معمولا‌ وقتي كلمه اسلا‌م را به كار مي‌بريم، كسي نمي‌پرسد كه منظور از آن چيست، چون اصل بر اين است كه مفهوم آن را همه مي‌دانند. يك سوءتفاهم عموميت‌يافته‌اي در اين باره وجود دارد كه هر كس از منظر خودش به آن نگاه مي‌كند. درواقع الا‌ن واقعيتي از اسلا‌م داريم كه يكپارچه نيست بلكه متكثر است.>استاد جامعه‌شناسي دانشگاه تهران با تاكيد بر اينكه وقتي از اسلا‌م صحبت مي‌كند، منظورش واقعيت جامعه‌شناختي اسلا‌م است، در اين باره توضيح داد: <اين واقعيت جامعه‌شناختي هم دربرگيرنده اسلا‌م در كشورهاي اسلا‌مي است، هم دربرگيرنده مسلمانان در كشورهاي اروپايي. همه نوع مسلمان را دربرمي‌گيرد؛ بنيادگرا، رفرميست يا بي‌اعتنا نسبت به دين.>شريعتي با بيان اينكه نسبت اسلا‌م و علوم اجتماعي را در دو برش تاريخي و كنوني مي‌توان بررسي كرد، گفت: <سوال من اين است كه چرا در تاريخ اسلا‌م برخلا‌ف رشته‌هايي مانند فلسفه كه به عنوان يكي از روش‌هاي شناختي مسلمانان شناخته و تملك شده است، علوم اجتماعي با مقاومت مسلمانان روبه‌رو است؟ اگر صرفا منشاء علوم اجتماعي، يعني غرب، حاصل مخالفت است، مي‌دانيم كه فلسفه هم ميراث يونان و غرب است. در نتيجه با طرح اين سوال مي‌‌توان نگاهي اجمالي به تاريخ علوم انساني در اسلا‌م داشت.> سخنران نشست <اسلا‌م و علوم اجتماعي> با اشاره به پيدايش علم جامعه‌شناسي گفت: < تنها علمي كه يك مسلمان را به عنوان موسس آن ياد مي‌كنند جامعه‌شناسي است و ابن‌خلدون اگر جامعه‌شناس نيست، حداقل پايه‌هاي تفكر جامعه‌شناسي دارد و مي‌گويند جامعه‌شناسي يا فلسفه تاريخ را ابن خلدون بنيان گذاشته است. گرچه ابن‌خلدون ظهور كرد اما آراي او هيچ دنباله‌اي پيدا نكرد و سنتي پديد نيامد. حتي كتابش هم قرن‌ها بعد كشف و ترجمه شد.>


علوم انساني و تاريخ استعمار

او در تشريح دوره تاسيس علوم انساني از قرن 18 به بعد گفت: <دوره تاسيس علوم انساني با دوره استعمار همزمان است. شرق‌شناسان اولين كساني هستند كه وارد كشورهاي مستعمره مي‌شوند و علوم انساني را وارد اين كشورها مي‌كنند و امروز اولين اتهام انسان‌شناسي اين است كه انسان‌شناسان به عنوان نمايندگان استعمار به كشورها رفتند تا آنها را بشناسند و اين شناخت را در خدمت استعمار قرار بدهند. در نتيجه در دوره دوم با كمك استعمار، علوم انساني وارد كشورهاي اسلا‌مي مي‌شود. اولين واكنش نسبت به اين موضوع واكنش تملك است و از اين علوم مثل علوم طبيعي و دقيقه استقبال مي‌شود. ‌ واكنش بعدي كه جدي‌تر است و اكثريت هم هست، واكنش مقاومت است، البته اين مقاومت به خاطر خود علوم نيست بلكه به خاطر اين است كه اين علوم را غرب استعمارگر آورده است و در نتيجه اين دانش را در خدمت غرب استعمارگر مي‌دانستند.>


وي با اشاره به سال‌هاي 1970 ميلا‌دي و اينكه خيلي از اتفاقات تعيين‌كننده مثل جنبش‌هاي اجتماعي، جنبش فمينيسم و انقلا‌ب ايران در اين سال‌ها رخ داده است، گفت: <خيلي‌ها معتقدند چون در دهه 1970 جنبش‌هاي رهايي‌بخش به نتيجه رسيدند، پس بايد آزادي از علوم دستاورد استعمار هم رخ بدهد. اين عده معتقدند بايد آن دانش را زمينه‌مند كرد و اين رويكرد البته بيشتر از جانب پسااستعمارگران مطرح شد و اين جريان در هند و بنگلا‌دش تاريخ‌نگاري جديدي را شروع كرد. متفكران چيني گفتند كه جامعه‌شناسي محصول انقلا‌ب صنعتي و سرمايه‌داري بوده اما ما اصلا‌ با كاپيتاليسم آشنا نيستيم و از بدو تولد مساله ما كمونيسم است بنابراين نمي‌توانيم بحث‌هاي ماركس و انگلس و وبر را بگيريم؛ لذا بايد جامعه‌شناسي كمونيسم را مطالعه كنيم. در آفريقا مساله اصلي مردم موضوع نژاد و رنگ پوست بود و آنها گفتند ما بايد جامعه‌شناسي را به‌گونه‌اي مطرح كنيم كه مساله آن حذف نژاد باشد. به نوعي هر كس يك موضوع را در حوزه خودش تشخيص داد و پيرامون آن مطالعه كرد و اسم اين كار را هم زمينه‌مند كردن مطالعات جامعه‌شناسي گذاشتند.> او با بيان اينكه در ايران هم بايد ديد كه مساله اصلي جامعه‌شناسي چيست و سپس آن را تحليل كرد و گفت: <پس از شكل‌گيري رويكرد زمينه‌مند كردن مطالعات نكته ديگر اين است كه اين زمينه‌مند كردن صرفا نبايد متوجه واقعيت سياسي يا تاريخي باشد، بلكه بايد واقعيت فرهنگي را در نظر گرفت. آنهايي كه بر واقعيت فرهنگي تاكيد كردند، در حوزه كشورهاي اسلا‌مي موضوع اسلا‌ميزاسيون علوم اجتماعي را مطرح كردند مانند حسين العطاس كه در سال 1970 در كنفرانس مكه براي اولين بار اين موضوع را عنوان كرد و گفت ما جوامع اسلا‌مي بايد اسلا‌م را در مركز مطالعات خود قرار دهيم.>وي با اشاره به مطرح شدن هر چند وقت يك بار اين موضوع در جوامع و اينكه بحث اسلا‌مي كردن علوم همواره در حد يك طرح آن هم با اغراض سياسي بوده، اظهار كرد: <اينكه اسلا‌مي كردن چه معنايي مي‌دهد كمتر مورد توجه قرار گرفته، اما مهم اين است كه چه عواملي مانع شكل‌گيري علوم انساني در جوامع اسلا‌مي مي‌شود. اين مقاومت در مقابل علوم اجتماعي فقط مخصوص ايران نيست و در همه كشورهاي اسلا‌مي مشاهده مي‌شود. بسياري از متفكران مسلمان نسبت به غفلت كشورهاي اسلا‌مي از علوم اجتماعي تذكر داده‌اند.>



اسلام و مدرنيته

شريعتي در ادامه گفت: <دليل ديگر مقاومتدر نسبت علوم اجتماعي و مدرنيته جست‌وجو مي‌شود. علوم اجتماعي فرزند مدرنيته است؛ مدرنيته‌اي كه با مفاهيمي مثل عقلا‌ني شدن و جهاني‌سازي پيوند خورده است و طبيعتا در كشورهاي اسلا‌مي مقابل اين مفاهيم مقاومت‌هايي وجود دارد. انسان‌سازي و انسان‌محوري بايد نسبت خود را با مفهوم خدا و خدامحوري تعريف كند. آيا انسان مي‌خواهد خودش را جانشين خدا كند؟ آيا مي‌خواهد همه چيز را عقلا‌ني كند؟ استدلا‌ل آنها اين است كه علوم انساني مي‌خواهد همه مفاهيم قدسي را نسبي كند و وقتي چيزي نسبي شد، شكننده و مستهلك مي‌شود و بعد هم از بين مي‌رود؛ آنها پروتستانيسم را شاهد مدعاي خود مي‌آورند و مي‌گويند، پروتستانيسم با عقلي كردن و فردي كردن همراه بود و اين كار را به جايي رساند كه مشكل پروتستان‌ها در قرن بيست‌ويكم مشكل غيبت نداشتن در جامعه مدرن بود؛ فرهنگ پروتستان چنان با فرهنگ مدرن درآميخته شد كه قابل تفكيك نبود.>وي مدرنيته را دومين عامل مخالفت‌هاي كشورهاي اسلا‌مي با علوم انساني خواند و ادامه داد: <علوم اجتماعي به يك معنا سوغات استعمار بود و در نتيجه چون آورنده آن غرب استعمارگر بود، مسلمان نسبت به آن مشكوك بودند. يك دليل ديگر هم البته خود <دين> بود. دين هميشه تنشي را با علوم اجتماعي تجربه كرده است. تصوير ذهني اين است كه اگر به علوم اجتماعي امكان رشد بدهيم، ديگر از دين اثري باقي نمي‌ماند. ضمن اينكه علوم انساني دعوي دارد و مثل علومي نيست كه متواضع باشد، در نتيجه در رقابت با دين است. يكي از استدلا‌ل‌هاي مخالفان علوم انساني هم اين است كه بنيانگذاران اين علوم، دين و ايمان درستي نداشته‌اند و شايد اصلا‌ دين نداشتند، مثل <ماركس>، <وبر> و <دوركيم.> در ايران براي آنها پرونده سياسي هم درست كرده‌اند و گفته‌اند كه اينها يهودي‌اند و شايد تاسيس علم جامعه‌شناسي توطئه يهود بوده است>!


اسلام، سرفصل علوم اجتماعي

شريعتي با بيان اينكه در قرن بيستم يك جهش جدي بين رابطه علوم اجتماعي و اسلا‌م به وجود آمده و اين جهش را به اين ترتيب مي‌توان ديد كه امروز اسلا‌م ديگر موضوع مطالعه شرق‌شناسان نيست، بلكه يكي از سرفصل‌هاي علوم اجتماعي است، اظهار كرد: <در فرانسه امروز وقتي بخواهيد علوم اجتماعي بخوانيد، حتما يكي از سرفصل‌هاي دروس آن اسلا‌م است. امروز حوزه‌هايي مانند مطالعات زنان و مطالعات فرهنگي در علوم انساني وجود دارد و يكي از اين حوزه‌ها هم مطالعات اسلا‌مي است كه در خيلي از نهادهاي دانشگاهي شكل گرفته است. حتي از اسلا‌ميسم به عنوان يكي از جريانات اخير حوزه‌هاي اجتماعي هم‌پاي فمينيسم و اكولوژيسم ياد مي‌شود. امروز كسي كه علوم اجتماعي مي‌خواند حتما جايي با مساله اسلا‌م مواجه مي‌شود. در حوزه زنان هم جهشي جدي بين رابطه اسلا‌م و علوم اجتماعي ديده مي‌شود. الا‌ن بين مسلمان با اسلا‌ميسم، اسلا‌ميته و اسلا‌م فوبيا تفكيك‌هاي دقيقي انجام شده و فرهنگ وسيعي به وجود آورده است. تقسيم هم زماني رخ مي‌دهد كه واقعيت متكثر مي‌شود و هنگامي كه واقعيتي به وجود آمد بايد نامي براي آن داشت.>او با تاكيد بر اينكه اين جهش در حوزه علوم سياسي و اسلا‌م به‌وجود آمده و كتاب‌هايي درباره بنيادگرايي و راديكاليسم و يازده سپتامبر نوشته شده است، افزود: <واقعيت سياسي اسلا‌م دچار يك جهش اساسي شده است. يعني موضوع يازده سپتامبر، انقلا‌ب ايران، موضوع فلسطين، بن‌لا‌دن و از اين جمله باعث شده كه مباحث سياسي اسلا‌م پررنگ شود. همچنين جهشي جمعيتي در اسلا‌م به‌وجود آمده و نسلي در كشورهاي اسلا‌مي به‌دنيا آمده كه نه استعمار را شناخته‌اند و نه جنبش‌هاي رهايي‌بخش را. كشورهاي اسلا‌مي جوان هستند. ديگر اينكه امروز واقعيت اسلا‌م از عرب بودن فاصله گرفته و آسيايي شده است. به‌طوري كه 5 كشور اول پرجمعيت مسلمان، آسيايي هستند و نه عرب. همچنين كشورهاي تعيين‌كننده در حوزه‌هاي فكري مسلمانان هم عرب نيستند، مانند ايران، تركيه يا پاكستان.>سخنران نشست اسلا‌م و علوم اجتماعي به مساله مهاجرت و تاثير آن در تغيير واقعيت جامعه‌شناختي اسلا‌م اشاره كرد و ادامه داد: <الا‌ن در همه كشورهاي اروپايي اقليت قابل ملا‌حظه‌اي از مسلمانان وجود دارد. فرانسه، آلمان و انگليس كم و بيش مسلمان دارند و تاثيرگذار هستند.> اصطلا‌ح <پراكندگي> امروز درباره مسلمان‌ها هم به كار مي‌رود، مانند آنچه پيش از اين درباره يهوديان مطرح مي‌شد، يعني اسلا‌م ديگر محصول يك دولت و ملت و منطقه جغرافيايي نيست، بلكه يك واقعيت پخش‌شده در جهان است.>او با بيان اينكه پديده جهاني شدن تفاوت فرهنگي و نسبيت فرهنگي به‌وجود مي‌آورد و به شكل افقي همه فرهنگ‌ها را به هم نزديك مي‌كند كه دهكده‌اي كوچك به‌وجود بياورد، گفت: <اين كار البته متمايز كردن و هويت‌گرايي را هم تقويت مي‌كند كه در اين ميان يكي هم هويت‌گرايي مسلمانان است. اسلا‌م به يك مرجع هويتي تبديل شده است و يك مطالعه در فرانسه نشان مي‌دهد كه پديده مسلمان شدن يك پديده جوان و زنانه است. چنانچه جوان نسل سومي كه از استعمار و گذشته چيزي نمي‌داند، به اسلا‌م به‌عنوان يك هويت روي مي‌آورد.>وي ظهور پديده اسلا‌م اروپايي و آمريكايي را هم از دلا‌يل اين جهش خواند و گفت: <منظور از اسلا‌م آمريكايي، اسلا‌م آمريكايي‌هايي است كه مسلمان شده‌اند و همين‌طور است اسلا‌م اروپايي.امروز در فرانسه كساني هستند كه مسلمانند و نمي‌توان به دليل تفاوت مليت‌شان اسلا‌م‌شان را زير سوال برد، در نتيجه اينها بايد بينديشند تا اسلا‌م خودشان را بر زيست فكري خود منطبق كنند.>او در ادامه با تاكيد بر اينكه واقعيت اسلا‌م در قرن بيستم توانسته بر عموم اجتماعي تاثير بگذارد، گفت: <پايتخت‌هاي علوم اجتماعي فرانسه، آلمان و آمريكا هستند و امروز اسلا‌م به‌عنوان يكي از مولفه‌هاي حيات اجتماعي در اين كشورها است، يعني يك جامعه‌شناس فرانسوي هر وقت بخواهد به واقعيت جامعه‌شناختي جامعه‌اش بينديشد بايد حتما اسلا‌م را در نظر بگيرد، چون بخشي از افراد جامعه‌اش مسلمان هستند و در نتيجه اين حضور مسلمانان در پايتخت‌هاي علوم اجتماعي به شدت در علوم اجتماعي تاثير گذاشته است.>استاد جامعه‌شناسي دانشگاه تهران در ادامه با بيان اينكه علوم اجتماعي امروز ديگر از آن تهمت كه مي‌خواهد جانشين دين شود عبور كرده است، ادامه داد: <امروز علم تنها ابزار شناخت است و همه علوم هم مطرح مي‌كنند كه براي شناخت واقعيات كافي نيستند و به همه رشته‌ها نياز داريم. ديگر اينكه واقعيت اجتماعي پيچيده‌تر از آن است كه با يك رويكرد بتوان آن را تحليل كرد، بنابراين همه رشته‌ها به محدوديت‌هاي خود توجه دارند و هر كس مي‌داند كه نمي‌تواند با همه چيز فقط برخورد كاركردي داشته باشد. پس بايد يك تحول جدي بين نسبت اسلا‌م و علوم اجتماعي رخ دهد.>او افزود: <علوم اجتماعي هم مي‌تواند به اسلا‌م كمك كند. طارق رمضان معتقد است بايد از علوم اجتماعي اعاده حيثيت شود، چراكه علوم اجتماعي مي‌تواند در يك تعريف سلبي از اسلا‌م به ما كمك كند و بگويد كه چه چيزي اسلا‌م نيست. چيزي كه ما بيرون مي‌بينيم ربطي به اسلا‌م ندارد، بلكه يك چيز قومي و فرهنگي است و متن و قرآن وقتي در زمينه مي‌نشيند شناسنامه‌دار مي‌شود و از طبقه اجتماعي و سنت و قوميت تاثير مي‌پذيرد. اينجاست كه علوم اجتماعي مي‌تواند به من بگويد در اسلا‌م ايراني چه چيز به ايراني بودن ربط دارد، چه چيز به سنت، چه چيز به ذوق و سليقه و چه چيز به اسلا‌م.>وي با تاكيد بر اينكه در اين ماجرا ايران مي‌تواند نقش بسيار تعيين‌كننده‌اي داشته باشد، اما در اين پرونده هم طبق معمول ايران جزو آخرين كشورها است، اظهار كرد: <من در همه تحقيقاتم هر چه پيدا مي‌كنم از آمريكا و فرانسه و آلمان و ايتالياست و هيچ چيز در ايران نيست. در ايران ما محدود به دو رويكرد هستيم؛ يك بخش مي‌گويد بايد اسلا‌مي كرد و يك بخش هم مي‌گويد نبايد اسلا‌مي كرد.در ايران كمترين توجه به واقعيت‌هاي جامعه‌شناختي اسلا‌م وجود دارد، در حالي‌كه بيشترين كنجكاوي را درباره پرونده‌هاي شخصي و نامه‌هاي عاشقانه مي‌بينيم. ما بايد بدانيم كه در چه موقعيتي هستيم، در حالي‌كه كوچك‌ترين كنجكاوي‌اي نسبت به مسلمان بودن ما در حوزه جهاني حتي از طرف روشنفكران ما وجود ندارد. از جانب مسوولا‌ن هم واقعيت اسلا‌م فقط يك واقعيت سياسي است و در نتيجه آنها به تحولا‌ت به‌وجود آمده توجهي ندارند.>شريعتي با تاكيد بر اينكه مهم‌ترين واقعيت جامعه‌شناختي اسلا‌م براي ايرانيان واقعيت سياسي آن است، افزود: <اين واقعيت سياسي جدي‌ترين مانع مطالعات جامعه‌شناختي اسلا‌م است. به همين دليل است كه مي‌بينيم به شكل پارادوكسيكالي مملكتي كه خودش را اسلا‌مي مي‌داند و در و ديوارش پر از دلا‌لت‌هاي اسلا‌مي است و اسلا‌م در همه جاي آن نمود دارد، درس‌هايي مانند جامعه‌شناسي اسلا‌م در آن وجود ندارد، هرچند اسم‌هاي آن هست اما محتواي آن نيست و من نگرانم كه در اين بخش هم ايرانيان به مترجماني فداكار تبديل شوند>!


گفت‌وگوي سارا شريعتي، هادي خانيكي و سروش دباغ

در ادامه اين نشست هادي خانيكي با تشريح حضور اسلا‌م در واقعيت اجتماعي ايران و ديگر كشورهاي مسلمان نكاتي را مطرح كرد. خانيكي گفت: <امروز اين نقد بر علوم اجتماعي وارد شده كه ما بيشتر راه‌حل‌گرا هستيم تا مساله‌گرا و علت آن هم اين است كه پرداختن به مساله سخت‌تر از پيدا كردن راه‌حل است و چون راه‌حل‌ها در جاهاي ديگر پيدا شده، ما سعي مي‌كنيم در قالب آنها مساله‌هايي را تعريف كنيم. حال اگر مساله‌محوري را بپذيريم مي‌توانيم بحث جامعه چند فرهنگي را مطرح كنيم.>
او ادامه داد: <آقاي العطاس كه مطالعاتي در ايران و تركيه دارد موضوع اصلي خود را تفاوت‌ها قرار داده است. او با اشاره به مشاهدات خودش مي‌گفت كه من هر بار به ايران آمده‌ام حجاب را نازك‌تر ديده‌ام اما هر بار كه به تركيه رفته‌ام حجاب را قوي‌تر ديده‌ام. او تفاوت آن را در اسلا‌م مدني و اسلا‌م رسمي مي‌ديد. واقعيت هم اين است كه اسلا‌م مثلا‌ در حوزه مالا‌يي و كشورهاي مالزي يا اندونزي با ما خيلي تفاوت دارد. يا در شبه‌قاره به‌دليل وجود سنت ضداستعماري اگر شما از يك مسلمان بپرسيد كه در حزبي عضو هست يا نه، او حتما تعجب مي‌كند و مي‌گويد مگر مي‌شود انسان در سياست باشد ولي در حزب نباشد، در حالي‌كه در ايران عكس قضيه است. تركيه حرفش اين است كه مي‌گويد سكولا‌رهاي واقعي ما هستيم. اسلا‌م جهان عرب به نظر مي‌آيد ضدغربي‌ترين بخش اسلا‌م باشد. اسلا‌م آفريقايي و اروپايي هم نوع ديگري از اسلا‌م است. اينها هر كدام مساله‌اي متفاوت دارند و به نظر مي‌آيد بخش‌هاي متفاوتي از علوم اجتماعي را به خدمت مي‌گيرند.>سارا شريعتي نيز در پاسخ خانيكي گفت: <اين تقسيم‌بندي جامعه‌هاي اسلا‌مي تقسيم‌بندي خوبي است. ما بايد بدانيم اسلا‌م بديهي كدام اسلا‌م و مربوط به كدام جامعه است و واقعيت جامعه‌شناختي آن مربوط به مالزي است يا ايران يا جهان عرب. چون اينها هر كدام مسائل خاص خودشان را دارند. من در جايي از رفرم اسلا‌م صحبت مي‌كردم كه كسي به من گفت اين حرف از اساس اشتباه است و مربوط به مسيحيت است. چون مسيحيت دچار كاستي‌هايي بوده، اما چون اسلا‌م كتابي دست نخورده دارد موضوع رفرم در آن مطرح نيست. بله! اسلا‌مي كه منظور اوست اسلا‌م قرآن است و او فكر مي‌كند صحبت از رفرم اسلا‌م يعني اينكه قرآن كمبودهايي دارد! اما اسلا‌مي كه من از آن صحبت مي‌كردم اسلا‌م تاريخي و اجتماعي بود و بحث اين است كه در اسلا‌م تاريخي بايد واقعيت جامعه‌شناسي را بررسي كنيم و ببينيم كه الا‌ن در كجاي جهان اسلا‌م هستيم.>او افزود: <امروز اسلا‌م جزئي از جوامع است و بايد نظرات مسلمانان در جوامع تامين شود و علوم اجتماعي هم به‌طور طبيعي به آن برمي‌خورد. اين بحث را بايد راه انداخت كه اگر فلسفه طي چند قرن توانست جا بيفتد، بعد از چند قرن بتوان علوم اجتماعي را هم نهادينه كرد.> در ادامه اين نشست سروش دباغ هم پيرامون موضوع فلسفه و گستردگي آن در جوامع اسلا‌مي صحبت كرد. وي گفت: <گاه منظور از فلسفه اسلا‌مي،‌مواد آن مانند وجود و حدوث است و ماده آن را از اسلا‌م مي‌گيريم اما گاه منظور از فلسفه اسلا‌مي، فلسفه فيلسوفان مسلمان است، يعني كساني كه مسلمان هستند و با مدنظر قرار دادن كل منظومه معرفتي آنها با بحث‌هاي فلسفي پيوند دارند. شايد امروز بسياري از كساني كه به فلسفه اشتغال دارند به تعبير دوم قائل نيستند يا حداقل ابراز نمي‌كنند كه فلسفه آنها از فلسفه يوناني ميراث مي‌برد و آنها رنگ و لعاب اسلا‌مي به آن داده‌اند.> او گفت: <برخي معتقدند ما الهاماتي از فلسفه يوناني گرفته‌ايم و بعد آنها را بومي كرده‌ايم و رنگ و لعاب اسلا‌مي به معناي فلسفي كلمه به آن زده‌ايم. حال من مي‌خواهم بدانم آيا در جامعه‌شناسي هم چنين بحثي مطرح است يا نه؟>شريعتي در پاسخ به اين گفته، اظهار داشت: <امروز درباره علوم اجتماعي بحثي مطرح است كه مي‌پرسند شما به جامعه‌شناسي اسلا‌مي معتقديد يا جامعه‌شناسي مسلمانان. در حالي كه فلسفه جزئي از علوم اسلا‌م شده است، در حوزه جامعه‌شناسي همه چيز از اول سياسي شده است. بعد از انقلا‌ب ايران موضوع اسلا‌مي كردن به شكل دوره‌اي مطرح مي‌شود و هنوز هم تصور اين است كه مشكل آن است كه بايد اسلا‌مي بودن را به علوم اضافه كنيم در حالي كه به نظر من برعكس است و مشكل بر سر اين است كه علوم اجتماعي هنوز جا نيفتاده است، چون با رنگ و لعاب اسلا‌مي دادن به چيزي نمي‌توان يك علم تجربي را به يك روايت بومي تبديل كرد. درك درستي از علوم اجتماعي در كشور ما نيست و من فكر مي‌كنم ما متوجه جهشي كه علوم اسلا‌مي در علوم اجتماعي غرب به وجود آورده، نشده‌ايم و كاملا‌ مصرف‌كننده هستيم.>


منبع: اعتماد ملی، ﺳﻪشنبه, بهمن 01, 1387





۱۳۸۷ بهمن ۱, سه‌شنبه

مدیریت چکشی !





» اگر طرز فکر شما مانند چکش باشد ، همه مشکلات را به شکل میخ خواهید دید.
پس جای تعجب نیست که برخی مشکلات مملکت را میخ و حکومت [خودی ها] را چکش می بینند.از جمله برای حل معضل زنان خیابانی [بخوانیم رشد روسپی گری] راه حل دم دستی زیر را یکی از بانوان مجلس نشین پیشنهاد میکنند:
" خوب ده تا شان را علنی اعدام کنید تا دیگر کسی جرئت نکند برود خیابانی شود ! " انگار نه انگار که روسپی گری [و روسپی خری] مک (یک) معضل و معلول است و نه یک انتخاب یا علت.

منبع: mybeliefs؛

۱۳۸۷ دی ۲۶, پنجشنبه

مديريت دولتي در ايران و عارضه اي به نام نفت
نويسنده: سيدحسن الحسيني
يك سال و اندي از انتخاب رياست جمهوري نهم مي گذرد، ديگر التهاب روزهاي مصاحبه هاي تلويزيوني و تراكت هاي تبليغاتي و فضاي غبارآلود و شايد بهتر باشد بگوييم فضاي شعارآلود دوران انتخابات طي شده است. دوران سخنراني و سخنداني گذشته و دوران عمل و نتيجه فرا رسيده است. حباب نرم و نازك روزهاي انتخاب تركيده و واقعيت خشني كه دست مي گزد و دل مي گدازد و چشم مي زند با تمام تماميتش بر زندگي هاي مردم و بر دولتمردان پيروز انتخابات تحميل شده است. در اين شرايط و طبق غناي اين سخن كه <غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد> بر آنم تا چند نكته اي را عارض شوم.
1) بهانه نگارش اين سطور كه شايد واضح و مبرهن باشد، ميزگرد و مباحثه يكي از اقتصاددانان مطرح و يكي از فعالان سياسي و انديشه ورزان عرصه سياسي كشور در مورد عدم استفاده دولت از پول نفت و تقسيم مستقيم آن بين مردم است كه در روز دوشنبه غالبا با عنوان <پول نفت را به مردم بدهيد> روي روزنامه ها و سايت ها قرار گرفت.من در اينجا قصد ندارم به بيان و تشريح مزايا و معايب و توضيح ابعاد اقتصادي موضوع بپردازم، چرا كه موضع تخصصي بنده نيست و اقتصاددانان بايد موضوع را واكاوي كرده و در مورد آن اظهارنظر نمايند.
2) هنگامي كه در دوره اخير انتخابات رياست جمهوري شعار يكي از كانديداها مبني بر تقسيم درآمد نفت بين اقشار اجتماعي و كاهش و حذف برخي از يارانه هاي مختلف مطرح شد عده اي به طعن از آن گذشتند و دسته اي ديگر به استهزا بر رقيب انتخاباتي كانديداي مورد نظر خويش تاختند. در آن دوران كمتر كسي از اثرات و ابعاد گوناگون مساله سخن راند و افراد غالبا با توجه به منافع طيف سياسي مورد نظر خويش، بر اين سخن مهر تاييد و يا رد زدند كه اين امر البته امري طبيعي است و از خصوصيات دوران ملتهب و غبارآلود انتخاب هاي سياسي است.
3) مديريت دولتي در ايران هماره با چالش بزرگ و آزمون مهمي به نام نفت دست به گريبان بوده است و متاسفانه به دلايل گوناگون نتوانسته است از اين آزمون به سلامت به درآيد. نفت به عنوان موهبتي خدادادي، سرمايه اي بين نسلي است كه مي تواند در صورت استفاده شايسته به يكي از منابع مهم و باارزش براي كشور بدل شود. اما متاسفانه اين موهبت خدادادي به سبب تاثيراتي كه بر ساختار كلان مديريتي كشور برجاي گذاشته و با امكانات فوق العاده اي كه در اختيار مديريت دولتي كشور قرار داده است و همچنين شور و اشتياق دولتمردان براي خدمت هرچه بيشتر به خلق خدا، از سويي سبب شده است تا تماميت خواهي دولتي هرچه بيشتر گسترش يابد و بر بسياري از اشتياق ها براي مداخله در اقتصاد مهاري وجود نداشته باشد. و از سوي ديگر وجود درآمد بي زحمت نفت موجب پديد آمدن ساختار مديريتي اي شده است كه خود را اصالتا بي نياز از مردم مي انگارد.
4) ساختار مديريتي در كشور ما به سبب وجود درآمد نفت كه حاصل كاركرد مطلوب اين ساختار نبوده است، اختياراتي را كسب كرده و توانايي هايي را به دست آورده كه فارغ از نيت پاك و صادق دست اندركاران خويش، موجبات دخالت دولت را در تمامي عرصه ها فراهم آورده است. اين امر زماني تشديد مي شود كه مديريت دولتي ما به بركت وجود چنين منبعي، همواره توانسته است عيوب فراوان و ناكارآمدي هاي جدي خويش را پنهان سازد.
اينچنين سير حركتي، مقصدي مشخص دارد و آن نيست مگر از بين رفتن و تلاشي سيستم اجتماعي در بلندمدت، چرا كه در بلندمدت نفت وجود ندارد! پس اثر مشخص درآمدهاي نفتي بر ساختار مديريتي كشور ايجاد ذهنيت كوتاه مدت اين سيستم است. به گونه اي كه دولت هاي گوناگون حتي بدون توجه به سال هاي آينده حكمراني خويش، سياست هاي بي هدف، نامشخص و صرفا به مثابه مسكن هاي موضعي و مقطعي را تجويز و اجرا مي كنند كه حاصل آنها در بلندمدت، حداقل بسيار مبهم است. اين ذهنيت كوتاه مدت كه معلول ساختار نفتي مديريت كشور است از سوي ديگر روزبه روز موجبات گسترش بيشتر اين ساختار را فراهم مي آورد. يعني همان گونه كه ساختار مديريت مبني بر نفت موجب پديد آمدن ذهنيت كوتاه مدت مديران شده است اين ذهنيت كوتاه مدت هم به دخالت هاي هرچه بيشتر دولت در جامعه دامن زده و هم موجبات ارضا نشدن احساس تماميت خواهي دولتي را در تمامي عرصه ها تقويت مي نمايد.
5) بي نيازي مديريت از مردم و از آنچه در اجتماع مي گذرد، مضرات بسياري را براي كشور موجب شده است. اين مديريت كه صرفا مديريت هزينه ها ا ست نه مديريت درآمدها، غالبا در انديشه چگونگي هزينه كرد اين منبع بي پايان است و نيازي نمي بيند تا نسبت به منابع درآمدي اين هزينه هايي كه بر جامعه تحميل مي كند، نگران باشد. از سوي ديگر بي نيازي عملي مديريت از كارفرماي اصلي و حقيقي خويش يعني مردم، سبب شده است تا ساختار مديريتي كشور به سمت تصلب و عدم پاسخگويي به مردم و عدم حساسيت به رضايتمندي آنها حركت نمايد. هرچند در كلام و رفتار مسوولان ارشد نظام اين امر مورد تقبيح است و مورد نكوهش بسيار، اما تا هنگامي كه ساختار فوق مورد تغيير و اصلاح بنيادي قرار نگيرد، تمامي ارشادات اخلاقي، بخشنامه ها و مصوبات دولتي و... نمي تواند دولتي پاسخگو و مديراني متواضع در برابر ملت و مديريتي مبتني بر رضايتمندي آحاد اجتماعي را فراهم آورد و نتيجه آن است كه روزبه روز از سرمايه اجتماعي كشور كاسته شده و مساله دولت سازي و ملت سازي دچار اختلال مي گردد.
6) هرچند توزيع درآمد نفت در بين مردم، شايد بهترين و ايده آل ترين راه نباشد اما با وضعيت كنوني و با توجه به ساختار مديريتي كشور، تنها راه ممكني است كه از امكان تحقق بالايي برخوردار است؛ چراكه اين ساختار مديريتي به درآمد نفت عادت مزمن پيدا كرده است و نمي توان درآمد نفت را در اختيار او قرار داد و از او خواست كه با قانوني كه خويش تصويب مي كند بدان دست درازي ننمايد. شاهد اين مدعا آن است كه همان گونه كه انتظار مي رفت ساختار مديريتي نتوانست دلبستگي و وابستگي خويش را به درآمد نفتي با عقلانيت بلندمدتي كه حاصل آن صندوق ذخيره ارزي بود، معاوضه نمايد و قلك ارزي كشور را كه ثبات بخش روند اقتصادي - سياسي كشور و نيز تامين كننده عدالت بين نسلي بود بسيار زودتر از آنچه تصور مي رفت به شكست كشاند.
با اين تفاسير اگر نتوان درآمد نفت را به گونه اي از دست دولت خارج كرد كه ديگر امكان رجوع به آن نباشد، نبايد انتظار تغييري در اين ساختار مديريتي را داشت.
منبع: روزنامه اعتماد ملي > شماره 172 12/6/85 > صفحه 5 (اقتصاد)

انتقاد پورمحمدي از ناكارآمدي مديريت دولتي

انتقاد پورمحمدي از ناكارآمدي مديريت دولتي
11 دي 1387 -- کد خبر : 14528
یزدفردا "رئيس سازمان بازرسي كل كشور مديريت دولتي و تمركز سرمايه‌گذاري را فسادآور خواند ‏و گفت: تمركز همه ‏چيز در دست دولت يعني فساد.
اينكه تصميم‌گيري و اختيار را با سرمايه‌گذاري و گردش ‏مالي دور هم جمع كنيم ‏فساد پديد مي‌آيد.مصطفي پورمحمدي در يازدهمين همايش مديران ارشد وزارت نيرو بيان داشت: ما مسئول نظارت و بازرسي ‏هستيم و اگر تخلفي صورت گرفت ‏بايد بگوييم، اگر نگوييم متهم مي‌شويم به اينكه چرا مفسد را نگرفتيد و وقتي ‏چند تا مفسد را معرفي مي‌كنيم ‏مي‌گويند كه اينجوري و در اين فضا نمي‌شود كار كرد. ‏رئيس سازمان بازرسي كل كشور ادامه داد: قبول كنيم كه مديريت دولتي، ناكارآمد و توسعه‌ناپذير است. از ‏مديران ‏دولتي اين همه كار مي‌خواهيم و انتظار داريم كه بازده و بهره‌وري‌شان از بخش خصوصي بيشتر ‏باشد. كدام ‏بخش خصوصي است كه بازرسي و ديوان محاسبات به سراغش مي‌روند، كدام بخش خصوصي به ‏وسيله افكار ‏عمومي و مجلس مورد سؤال و استيضاح قرار مي‌گيرد. همه اين كارها را از مديران دولتي و ‏سازمان‌هاي وابسته ‏آن مي‌خواهيم و بعد هم مي‌گوييم چرا بازده پايين است.به گزارش همشهری انلاین او همچنين در اين همايش افزود: نرخ واقعي انرژي و بالا بودن ميزان مصرف آن را صادقانه، صريح و با ‏عدد و رقم به مردم بگوييد چون صنعت آب و برق با درآمدهاي نفتي اداره‌ شدني نيست. ‏پورمحمدي تأكيد كرد: كشور 2 هدف عمده را تعقيب مي‌كند، نخست افزايش سطح رفاه عمومي و اجتماعي ‏است كه براي رسيدن به ميانگين رشد 8درصدي به برق و انرژي نياز دارد و ديگري وضعيت آب و هوايي ‏كشور است كه خشك و نيمه خشك و با جمعيت زياد است و با كمبود منابع آب در بخش‌هاي مصارف ‏كشاورزي، شرب و محيط‌زيست مواجه هستيم. رئيس سازمان بازرسي كل كشور ميزان مصرف آب در كشور را نامتناسب و ناموزون خواند و متذكر شد: ‏مصارف كشاورزي كشور حدود 90 درصد است كه حدود 20 درصد از ميانگين جهاني بالاتر است و ‏مصرف صنعت نيز 30 تا 40 درصد از مقياس جهاني بيشتر است.


منبع: یزد فردا، http://www.yazdfarda.com/news/14528.html

۱۳۸۷ دی ۱۹, پنجشنبه

حسینیه امام خمینی(ره)

حسینیه امام خمینی(ره)
عصر امروز یازدهم محرم الحرام (چهارشنبه 19/10/87 ) و بوقت نماز مغرب و عشا، خداوند باری تعالی لطفش را دگر بار شامل حال ما نمود، نسیم ولایت سوی ما وزیدن گرفت، و جهت اقامه نماز و عزاداری به مناسبت شهادت سید و سالار شهیدان، رو سوی حسینیه امام خمینی (ره) گرفته، تا ضمن عزاداری از شمیم ولایت نیز معطر شویم. سر راه دعاگو بودم که خدایا؛ نکند پشت در بمانیم ومجبور به بازگشت شویم، خدایا توفیق حضور در حسینیه را از ما دریغ مکن. و شکر خدا چنین نیز شد، و پس از مدتی معطلی بالاخره از مجال حضور در حسینیه وهمنشینی با انبوه عزاداران و مسئولین کشور بهره مند شدیم.
در این فرصت قصد را چنین در نظر گرفته ام تا بر اساس دیده ها و مشاهدات خویش، و بر اساس آموزه ها و ابزارهای علم مدیریت، و نیز سفارشات اسلامی شرح و نقدی بر این جلسه گران و محفل پربار را ارائه نمایم. البته طبق منطق دانشجویی هدف ما نیز اشاره و معرفی نقاط مثبت و مفید ، وتلاش در نشان دادن نقاط ضعف جهت اصلاح سریع برخی ضعفهای احتمالی است. مهمتر اینکه باید اشاره کنم موارد مثبت و منفی ناشی از نوع عملکرد گردانندگان جلسه و مسئولان حسینیه هستند، و به احتمال قریب به یقین شخصیتهای کشوری در این امر مقصر نمی باشند.
البته توفیق حضور در حسینیه امام خمینی(ره) و محضر مقام معظم رهبری را اولین بار در ایام فاطمیه گذشته پیدا کرده بودیم، اما در آن دفعه به دلیل جالب و پرهیجان بودن آن حضور، خیلی جذب مسائل پیرامونی نشده، و غرق متن قضیه شده بودم. ولی این بار ضمن توجه به مسائل جانبی، و نیز به دلیل کثرت این مسائل ، عزم ما جهت مکتوب کردن این موارد بیشتر شد تا در این جهت گام برداریم.
- از ابتدا شروع نمایم، آنگونه که در تلویزیون و اخبار شنیده بودم، قرار بود جلسه از نماز مغرب و عشاء آغاز شود، ولی این بار نیز مثل دفعه قبل ظاهراً انبوهی از جمعیت از ساعاتی قبل در محل حضور یافته و وارد حسینیه شده بودند، طوری که اگر کسی مانند من نزدیکی های اذان مراجعه می کرد، محتمل بود حتی از ورود به پشت در ورودی نیز بی نصیب بماند، و این در حالی است که مقام معظم رهبری و آموزه های اسلام و حتی همین اوقات شرعی نمازهای یومیه نیز بر رعایت وقت و زمان شناسی تاکید دارند.
- در مسیر ورود به حسینیه سه بار مورد بازرسی بدنی قرار گرفتیم، که از برخی جهات رضایت بخش نبودند و ای کاش بجای این سبک که خطاپذیر و و دارای ضعف هایی بود، کمی دقیقتر و نیز سبکتر به مسئله می پرداختند. متاسفانه در این مقال باز نمودن بیش از حد این موضوع را مناسب نمی دانم، و در صورت فایده،این امر باید با ارتباط مستقیم با حراست بیت در میان گذاشته شود. sajediashan@yahoo.com
- در وهله بعدی باید بیان نمایم که نظم و ترتیب و آرایش حاکم بر جلسه در حد یک اجتماع شیعی و آن هم در عالیترین سطح نبود، بی نظمی ها و رفت و آمدها و هرج و مرج حاکم در میان حضار باعث خستگی و رنجش خاطر می شد چرا که انسان ناخودآگاه انتظار نظم و ترتیب و ادب را در چنین محفلی دارد.
- از مداحی سوزناک مداحان اهل بیت (ع)، و سخنرانی لبریز از نکته و پیام سخنران محترم نیز تقدیر و تشکر می نماییم.
- درخواست صلواتبرای مقام معظم رهبری، از طرف یکی از حضار، به زبان عربی و و از منظری موشکافانه نیزسکوت، پاسخ متقابل و تحسین حضار را باعث شد.
- از لحاظ آرایش حسینیه باید اذعان کنم؛ با وجود اینکه بشریت و علی التخصیص ما آذربایجانی ها به مقام و عظمت حضرت ابوالفضل العباس بشدت احترام گذاشته، ارادت ورزیده، و افتخار می کنیم، ولی در نصب پارچه نوشته ها و تابلوهای حسینیه طوری اقدام شده بود، که برای بیننده مقام حضرت ابوالفضل(ع) در مقایسه با مقام حضرت سیدالشهداء(ع) ایجاد سوال می کرد، که آیا اینهمه تابلو که راجع به حضرت ابوالفضل(ع) در مقایسه با امام حسین(ع) وجود دارد، به چه دلیلی است؟
- همه از مردم دلداده به ولایت، و از جوانان ولایت مدار و دوستدار اهل بیت(ع) انتظار بالا و بجایی دارند، و ما نیز با کوله باری از همین انتظاردر حسینیه قدم از قدم بر می داشتیم، اما واقعیت چیز دیگری بود، این جا شور ولایی بر شعور ولایی غلبه کرده، و عشق به ولایت، از عمل به تکلیف ناشی از عقل ولایی ممانعت به عمل آورده بود. متاسفانه مثلاً در حین توزیع غذا برخی از حضار، بی صبری و پر توقعی نموده و ضمن بلند شدن و رفتن به پیشواز بسته های غذا، گاه به یکی دو بسته نیز راضی نشده و دنبال غذای بیشتری بودند. حتی یکی از حضار وقتی فرزند کوچکش یک بسته غذا را آورد بجای تذکر، در عین ناباوری به تحسین و تشویق او پرداخت، یا دیگری دوبسته غذا را زیر لباسش پنهان نمود، ولی بغل دستی روحانیش حتی نسبت به تذکر مختصر نیز همت نگماشت، البته باید بگویم غالب افرادی که بدنیال غذای بیشتر بودند نه بخاطرسهم بیشتر و سیر شدن، بلکه بخاطر بدست آوردن طعام متبرک و بردن آن سوی خانواد و آشنایان بود، اما این جا باید گفت، پس در این وسط رعایت حق الناس چه می شود؟ آیا این بیت المال نیست؟ و ما مکلف به رعایت و حفظ بیت المال نیستیم؟ و مهمتر سایر افراد چه؟ اگر برای تعداد مشخصی غذا تهیه شده باشد، آیا دیگران نیز آروزی تبرک از این طعام را ندارند؟ و صد متاسفانه که از اعمال خلاف شئونات اسلامی و اخلاقی همچون برخورد فیزیکی حضار، یا اینکه در حین برگشت متوجه شدم شیشه عطر من سر جای خودش نیست و...به چشم می خورد. در ضمن فرصت غذا خوردن با مسئولین کشور نیز همچنان بصورت یک آروزو برای ما، در عوالم خیالی مان بایگانی شد.
- متاسفانه ناباورانه در حسینه امام خمینی نیز مصادیق اتلاف و اسراف وقت و انرژی دیده می شد، چه از نظر بی برنامه بودن در هدایت و کنترل حضار و چه در زمینه استفاده از منابع و انرژی.
- یکی از مسائلی که فکر مرا بخود مشغول داشت مرزبندی حسینیه بود، عده ای در نزدیکی مقام معظم رهبری، نفرات بعدی در همان قسمت ولی با فاصله، عده ای دیگر در میان دو دیواره کم ارتفاع لوله ای، و در نهایت توده مردم. شاید این مدل برای مکانیزم انگیزش خوب باشد، ولی طبق اموزه های شیعه و منطق عدالت درست به نظر نمی رسد، چون آیا جفا نیست مردم پس از چند بار بازرسی بدنی باز طبقه بندی شده و دست اول و دوم و چندم شوند.
- مسئله بعدی تعداد زیاد و بیش از اندازه خادمان و کارکنان حسینیه بود، که جلب توجه نموده و گاه تبدیل به معضل می شد، و باز شاید بتوان گفت این افراد به صورت اختیاری و خادم الحسین در این مکان فعالیت می کنند، اما باز باید گفت در اسلام و در نظامهای مدیریتی علمی، نظم و کیفیت و دقت امور مهمتر از نذر و خدمت است، و اگر این حضور باعث به هم ریختن نظم و رویه امور می شود مناسب نیست، آنچنان که علی (ع) می فرمایند: اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم.
- نکته جالب و تامل برانگیز اینکه، با دیدی عمیق به جایگاه مسئولین، متوجه می شدی که جای خالی سران و بزرگان بخشی از جناحها و احزاب کشور را، اعضا و سران جناح مقابل پرکرده است!
- همچنین جا دارد اشاره کنم که یکی از زیباییهای این محفل وجود اقشارمختلف مردم از هر تیره و قومی بود، طنین شیرین زبان آذری، لهجه گیرای اصفهانی، کاروانی که از اراک عازم شده بودند و ... زیبایی خاصی به حسینیه بخشیده بود.
- و نیز مناسب است که بگویم، حضور پر تعداد خودروهای عمومی یکی از ارگانهای کشور باعث به هم زدن تعادل حضار شده بود، گویی جهت شرکت در این مراسم اعضا و نیروهای این ارگان اولویت و سهم عمده و اکثریت را دارند.

۱۳۸۷ دی ۱۴, شنبه

آزادراه «تهران ـ شمال» تجلى قدرت مديريت دولتى !

پرونده : از سياهى تا سفيدى فقط يك وجب فاصله بود اما ... ـ۱
آزادراه «تهران ـ شمال» تجلى قدرت مديريت دولتى !
ابرار اقتصادی؛ 14/10/87
فرناز حبيبيان ـ «تهران-شمال»، آزاد راه پرآوازه ايران است كه طى مسير ۵/۱ ساعته از طريق آن، آن هم از دل كوه هاى البرز، از مبدأ پايتخت پردود و دم به مقصد طبيعت سرسبز چالوس، سال هاست كه هر ايرانى را بى صبرانه مشتاق راه اندازى خود نگه داشته است. سرگذشت اين آزادراه تا كنون متأثر از تصميمات ۳ رئيس جمهور و ۷ وزير راه و ترابرى بوده است، تركان، حجتى، مرحوم دادمان، افشار، خرم، بناب، رحمتى و در نهايت بهبهانى در زمره مسئولان ارشد وزارتخانه راه و ترابرى كشورمان بوده اند كه در طول سالهاى اخير، همواره بر تسريع در اجراى اين پروژه تأكيد داشته اند، اما حقيقت آن است كه اين پروژه ملى امروز بعد از اعمال مديريت هاى قوى و ضعيف متصديان امر، از پيشرفت قابل توجهى برخوردار نيست. در اين بين وزير جديد راه و ترابرى كشورمان، اواسط مهرماه سال جارى بود كه قول داد تكليف آزادراه تهران-شمال را با همه حرف و حديث هاى آن ظرف يك هفته آينده تعيين و برنامه اى زمانبندى براى نهايى شدن مناطق ۴ گانه آن تحويل اذهان عمومى دهد. امروز سه ماه از آن روز مى گذرد و بهبهانى هر بار كه در جمع خبرنگاران حاضر مى شود از هرگونه اظهارنظر در خصوص اين پروژه طفره مى رود، وى به عنوان بالاترين مقام اجرايى كشور در بخش راه و ترابرى در پاسخ به سؤالات خبرنگاران درباره اين پروژه ملى به جملاتى چون «خسته نباشيد!»، «خداحافظ!» و پاسخ هايى از اين دست بسنده كرده و جلسه را ختم مى كند، چنانچه آخرين بار نيز در حاشيه مراسم آغاز پروسه توليد ريل ملى در واكنش به پرسش خبرنگاران گفت: «در بخش ريل چينى ها حضور ندارند، امروز فقط در اين رابطه سؤال كنيد» و به سرعت از جمع خارج شد به گونه اى كه عجله وى براى خروج باعث زمين خوردن دو سه نفر از حاضران شد. شايد نبايد از وزيرى كه ۵ ماه پيش سكان مديريت را در دست گرفته و بر مسند وزارت نشسته انتظار حل سريع مشكلات پيچيده اين پروژه ملى تاريخى را داشت كه البته در ابتدا اين ايراد به خود وى برمى گردد. وزير راه عقيده دارد: در حالى كه كار فرما بنياد مستضفعان و پيمانكار چينى ها هستند اما اين پروژه ۱۷ سال است كه شروع شده وپايان نيافته و حتى مدت ۸ سال روند اجراى پروژه تعطيل بوده است. وى مى گويد: پيش از اين اعتقاد داشتم منطقه يك و چهار را تمام و كار را رها كنيم اما اگر اين كار انجام شود مانند اختاپوسى مى ماند كه دامن گير خواهد شد چرا كه در حال حاضر بين كن و گچسر را حدود ۱۵ دقيقه مى توان طى كرد اما وقتى به گچسر مى رسيم همه اين ماشين ها به سربالايى و يك لاين مى رسند تا از تونل كندوان عبور كنند كه در نتيجه بر حجم ترافيك افزوده مى شود ، لذا بايد منطقه دو و سه را نيز شروع كنيم كه كميسيونى مأمور اين كار شده است. شايان ذكر است؛ در مسير ۱۲۱ كيلومترى آزادراه تهران-شمال، ۹۳ كيلومتر تونل حفر خواهد شد كه تونل هاى البرز به طول ۳/۶ كيلومتر و تالون به طول ۸/۴ كيلومتر از جمله تونل هاى راه و راه آهن كشور محسوب مى شود. اين آزادراه قرار است با كوتاه كردن فاصله تهران- چالوس از حدود ۲۰۰ به ۱۲۱ كيلومتر، زمان مسافرت را به ۵/۱ ساعت كاهش دهد.مطالعات اجرايى پروژه از اوايل دهه ۵۰ آغاز شد اما وقوع انقلاب اسلامى و پس از آن جنگ تحميلى باعث شد تا عمليات اجرايى طرح عملاً پس از عقد قرارداد مشاركت بين وزارت راه و بنياد مستضعفان در سال ۷۵ آغاز شود، مبلغ اوليه تفاهم نامه مذكور، ۱۵۰ ميليارد تومان در نظر گرفته شده بود و امروز كه در سال ۸۷ به سر مى بريم برآوردهاى رسمى حاكى از آن است كه اين پروژه در خوشبينانه ترين حالت حداقل به ۲۵۰۰ ميليارد تومان اعتبار نياز دارد تا به سرانجام برسد. اين در حالى است كه براى احداث اين آزاد راه در سال ۸۴ فقط ۵/۷ ميليارد تومان و در سال ،۸۵ ۷/۴۲ ميليارد تومان اعتبار اختصاص يافت، همچنين اعتبار مصوب سال گذشته براى اجراى طرح ۲۰ميليارد تومان بوده و ۶۳ ميليارد تومان هم اوراق مشاركت فروخته شد، براى امسال نيز همين ميزان اعتبار پيش بينى شده و اعتبار درنظر گرفته شده براى اجراى طرح در سال آينده هم ۳۰ ميليارد تومان است كه با احتساب همه اين موارد باز هم فاصله اعتبارات تزريقى با اعتبارات درخواستى پروژه چندين فرسخ به نظر مى آيد. به نظر مى رسد مسايلى از جمله توقف نه چندان رسمى عمليات اجرايى فاز اول پروژه كه مهمترين بخش از آزادراه محسوب مى شود از سوى پيمانكار چينى و مطرح شدن برخى توقعات جديد از سوى آنها، روند كند عمليات اجرايى در منطقه ۲ و اكتفا كردن به راه اندازى نصفه كاره تونل اكتشافى بزرگترين تونل مسير (البرز)، آغاز نشدن هيچ فعاليت عملياتى در منطقه ۳ به دليل ايرادات مطالعات اوليه، اجراى عمليات به شيوه لاك پشتى در منطقه ۴ و نهايتا پيشرفت كمتر از ۱۰ درصدى كل پروژه بعد از گذشت ۱۲ سال از آغاز كلنگ زنى در كنار مساله خوددارى نمايندگان دولت و مسئولان ذيربط از اطلاع رسانى دقيق و شفاف، باعث شده حرف و حديث ها درباره چگونگى ادامه روند احداث اين پروژه ملى هر روز رنگ و بويى تازه به خود گيرد. ذكر اين نكته هم خالى از لطف نيست كه براى تأمين منابع مالى منطقه يك آزادراه مذكور كه اولويت دار ترين بخش از پروژه محسوب مى شود، در سال ۲۰۰۲ ميلادى قراردادى با چينى ها منعقد شد كه در سال ۲۰۰۳ قرار داد متمم امضا و مبلغ قرار داد به ۲۲۰ ميليون دلار افزايش يافت اما به دليل مشكلات مختلف از جمله بازكردن LC، عملاً در اسفند ماه سال ۸۵ چينى ها بخشى از تعهدات خود را (حدود ۳۰ ميليون دلار) دريافت كردند. پيمانكار چينى در طول همه اين سال ها با مشكلات زياذى از جمله مسائل گمركى، سوخت ، ويزا و... مواجه بوده كه به گفته مجرى طرح درحال حاضر بسيارى از آنها حل شده اما معضل اصلى قيمت است و آنها خواستار بازنگرى در مبلغ قرارداد هستند. وزير راه درآخرين اظهار نظر خود درخصوص مسأله مذكور است: مسئولان شركت چينى مبلغ بالايى براى اصلاحات درقرارداد پيشنهاد كرده اند كه تاكنون به توافق نرسيده ايم. وى پيش بينى كرده بود؛ با سفر هيأتى از مديران ارشد شركت sta چين به ايران، توافقات نهايى حاصل شود كه تا به امروز خبرى از آن توافق نيست. به هر حال مشخص نبودن اختيارات مجرى طرح، برخى تصميمات غير كارشناسى مديران دولتى و بخش به اصطلاح خصوصى پروژه، معضل تملك اراضى، كمبود نقدينگى و بسيارى از مشكلات ديگر، موجب شده همچنان اميدى به بهره بردارى از اين آزاد راه در آينده اى نزديك نباشد تا منافع احداث پروژه ملى آزادراه تهران شمال باز هم فقط به سود عده اى خاص تمام شود نه به نفع آحاد مردم.
منبع: ابرار اقتصادی؛14/10/87؛ http://www.abrarnews.com/economic/1387/871014/html/news.htm#s339975